عجب راه درازی داشت حضرت امام باقر ع
نوشته بودم فرشته ی ما تو راهه 28/5/92
اون روز خیال می کردم دیگه نزدیک های خونه ای .
داشتم از رسیدنت مطمئن می شدم.
اتاقت رو برات چیدیم و نشستیم .
اما هنوز تو همان فرشته ای که در راهی.
امروز دلم برای پاهایت سوخت .
راهی اینقدر طولانی برای فرشته ای که حداکثر سه بهار را دیده .
یاد یک راه طولانی تر افتادم .
از صحرای کربلا تا کوفه
از کوفه تا شام
برای پاهای دختری سه ساله که زمین تاب تحمل سنگینی های قدمش را نداشت و در همان شام او را در آغوش گرفت.
برای پای پسر چهار ساله ای که تازه از شام راه افتاد تا به به مدینه برسد : خانه
چقدر در راه بود این کودک تا به منزل برسد .
بی پدر بزرگ . بی عموها . بی دایی ها و بی عمه
این مدت را دائم به او فکر کرده ام حجت کوچک خدا بر زمین کربلا .
او انسان کامل است . همه چیز را با گوش و چشم دل می بیند و می شنود . همه چیز را : همه ی عمق مصیبت را وفقط چهار سال دارد و نه هنوز 4 سال تمام هم ندارد .
چگونه با قلب کوچکش این همه را تاب آورد چقدر در راه بود این فرشته ی کوچک تا به مدینه ی جدش رسید ؟
دائم به این فرشته ی کوچک در راه می اندیشم .
فرشته ی من :
تو هرچقدر در راه باشی هر چقدر این راه خار و خاشاک داشته باشد . خیالم راحت است از بالای دیوارهای شهر ما سنگ نمی بارد .
تو را به فرشته ی راه کربلا تا مدینه می سپارم که حق حیاتمان را مدیون صبوری ایشانیم .